- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
شهادت امام حسین علیه السلام
در ســینه ای که عشق شما موج مـی زند سرچشمه های نور خــدا موج می زند دریای شورو شوق زیارت چه بی شکـیب در لحظه های خیس دعـا موج می زند وقتی که پرچم حرمت مـــوج مـی خورد در او هزار قبله نما مـــــــوج می زنـد
: امتیاز
|
شهادت حضرت قاسم علیه السلام
همان که از لب هر غنچه آب می گیـرد ز برگ های تن گل گلاب مــــــی گیرد کسی به لالایی سنگ ها رود در خواب که رفـتـنـش ز حــرم خــواب می گیـرد ز قصّــه ی تن و تابوت و تیر پرسید و به سنگ و نیزه زهرسو جواب می گیرد که گفته است که وقـت نماز آیات است خسوف گشــــته و یـا آفتاب مــــی گیرد رکاب صبح عمویش گرفت وشـب، دشمن برای نیزه ســـواری رکــاب مــی گیرد
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت عباس علیه السلام
ای ساقی حرم تو بگو ساغرت کجاست؟ قامت قیامتم تــــــو بگو پیکـرت کجــاست؟ ای یاس علقمه لبِ خود بــــاز کن بـــگو یاسی که بود تا به کنون دربرت، کجاست؟ گفتی سرم به دامن زهراســـت مـــادرت اول به من بگو که بدانم سرت کجـــــاست؟ دشمن به فکر حمله بـه سوی حـــرم شده دستی کـه بُد برابر صد لشـــگرت کجاست؟
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت عباس علیه السلام
چرا ای غرق خون ازخاک صحرا برنمی خیزی حسین آمد به بالینت تو ازجا بـــرنمی خــیزی نمـاز ظـهر را بـا هـم ادا کـردیـم در مـقـتـل بود وقت نماز عـصر از جـا بر نـمـی خیزی؟ خیام کودکان خالی ز آب است و پرازافغان چرا سقای من از پیـــــش دریا بر نمی خیزی عدو از چار سـو آهنگ یغمـــای حرم دارد چرا آخر برای دفــع اعدا بـــر نمـی خیـــزی منم تنها و تن های عزیزانم به خون غلطان چرا بر یــاری فرزند زهــــرا بر نمی خیـزی شکست از مرگ تو پشتم برادرمرگ تو کُشتم که میدانم دگر از خاک صحرا برنمی خیزی به دستم تکیه کن برخیز با من در بر زهرا چومی بینم زبی دستیست کزجا برنمی خیزی
: امتیاز
|
شهادت حضرت عباس علیه السلام
در کنار علقمه سروی ز پـا افـتاده است یـا گلی از گـلـشن آل عـبـا افـتاده است در فضای رزمگاه نـیـنوا بـا شـور و آه نالۀ جانـسوز ادرک یـا اخا افتـاده است از نـوای جانگذار سـاقی لب تـشنـه گان لـرزه بـر انـدام شـاه نـیـنوا افتـاده است شه سواراسب شد با سربه میدان روی کرد تا ببیند جـسم عـبـاسش کجا افتاده است تا کنار نهـر علـقـم بـوی عباسـش کشید دید بر خاک سیه صاحب لوا افـتاده است کرده دردریای خون ماه بنی هاشم غروب تشنه لب سقای دشت کربلا افتاده است دست خود را برکمربگرفت وآهی برکشید گفت پشت من زهجرانت دوتا افتاده است خیز بر پا کن لوا آبی رسان اندر حـرم ازچه روبر خاک این قدِ رسا افتاده است بهر آبی در حرم طفلان من در انتظـار از عطش بنگرچه شوری خیمه ها افتاده است هرچه شه نالید عباسش زلب لب بر نداشت دید مرغ روح او سوی سما افتاده است گفت بس جسم برادر را برم درخیمه گاه دید هرعضوی ز اعضایش سوا افتاده است حال زینب را مگو علامه از شه چون شنید دست عباس علمدارش جدا افـتاده است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت عباس با سیدالشهدا علیه السلام
دراین غوغای بی آبی که خشکیده همه گل ها به اَمر تو شدم سقّا، منم عبد و تویی مولا خدای کعبه جز رویت، نداده قبله ای یادم نماز آخرم بود، و به سر بر سجده افتادم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت عباس با سیدالشهدا علیه السلام
دلـبـر کسی به مثـل تو پـیـدا نمی شود دردی بُــود مـرا که مــداوا نـمی شـود دریـا بُـود گـواه کـه از اشـک دیـده ام یک لحظه نیست دیده چو دریا نمی شود از ره رسیـده ای که تـمــاشا کنم تو را افـسوس این دو دیده دگر وا نمی شود نه مشک مانده باقی ونه دست ونه علم سـقـا دگر برای برای تو سقا نمی شود از بس که تیر آمد و بر پیکرم نشست تـیـری دگر به پیـکـر من جا نمی شود یـاسـم و لـیک زائــر یــاس مـدیـنـه ام کس مثل من که زائـر زهرا نمی شود
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
وقتی کـنار عـلـقمه سقا دلـش شکسـت دیگر بهانه داشت که دریا دلش شکست در خیمه دیده بود عـطش موج می زند حس کرد تا کمی خنکا را دلش شکست دریا برای بوسه ز لب هاش تـشنه بود یک لحظه یک امید نه، دریا دلش شکست مشکش پرآب کرد و روان شدبه خیمه ها اما چه شد چه دید خـدایا دلش شکست از بس که کرده بود تمنا ز مشـک، تا تیری رسید، مشک هم آنجا دلش شکست ناگه عمـود آمد و بـر فـرق او نشسـت سقا سرش شکسته وزهرا دلش شکست چشم حسین برره واین صحنه راکه دید آیا قـدش شکـست خـدایا دلـش شکست یک لحظه خوب زینب خودرا نگاه کرد با یـاد روزهـای مـبـادا دلـش شکـست
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
اگر چه مـادر تو، دخـتر پیـمبر نیست کسی حسینِ علی را چنین برادر نیست زلال علقمه، در حسرت تو میسـوزد کنار آبی و لبهای تفـته ات، تـر نیـست
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
این کیست کربلا را، چون کوه طورکرده زهرا مگر از این دشت، یارب عبورکرده آراست چون که قامت، شد کربلا قیامت برپا هزار محـشر، تا نـفـخ صور کرده بر گرد خیمه عباس تا صبح می دهد پاس این مـاه کـربـلا را، دریـای نـور کـرده
: امتیاز
|
شهادت حضرت عباس علیه السلام
بر لب دریا لب دریا دلان خشکیده است ازعطش دلها کباب است و زبان خشکیده است کربلا بستان عشق است و شهامت ای دریغ کز سموم تشنگی این بوستان خشکیده است سوز بی آبی اثر کرده است بر اهل حرم هر طرف بینی لب پیر و جوان خشکیده است آه از مهمان نـوازانـی که در دشـت بـلا میزبان سیراب و کام میهمان خشکیده است دامن مادرچودریا اصغرش چون ماهی است کام مـاهی بر لب آب روان خـشکیده است نازم این همت که عباس آید از دریا ولی آب بر دوش است و لبها هم چنان خشکیده است گر ندارد اشک تـا آبـی به لبهـایـش زند چشمۀ چشم رباب از سوز جان خشکیده است بسکه می سوزم «مؤیّد» از غم آل علی نخـلۀ طبع من از سـوز بیان خشکـیده است
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
بی شک توصبح روشن شب های تیره ای خورشیدی وبه ظلمت این شام چیره ای تسـخـیـر کرده جـذبـۀ چشم تـو مـاه را بی خود که نیست تو قمراین عشیره ای حکـمـت دخـیل تـار عـبای تـو از ازل جـز بندگی ندیده کسی از تو سیـره ای قدر تو را کسی نشـناسد در ایـن مــقام وقـتی برای امـر شـفـاعـت ذخـیره ای ما را بس است وقت عبورازپل صراط از تـار و پـود بـیـرق تو دستگـیـره ای چــشم امید عـالم و آدم به دست توست باب الحسین هستی و پرچم به دست توست فردوس دل، همیشه اسیر خیال توست حتـی نگـاه آیـنـه محـو جـمـال تـوست تو سـاقی کـرامت و لطـف و اجـابـتـی این آب نیست زمزمه های زلال توست ایثار و پـایـمردی و اوج وفـا و صـبر تنها بیان مخـتصری از کـمـال توسـت در محضر امام تو تـسـلیم محضــی و والاتـرین خـصائـل تو امتـثـال توسـت فردا همه به منـزلتت غـبطه می خورند فردا تمام عـرش خـدا زیر بال توست باب الحـوائـجی و اجـابت به دست تـو تنها بخواه، عالـم هستی مجال توسـت ای آفـتـاب علـقـمـه: روحـی لک الـفـدا ای مه جـبین فاطـمـه: روحی لک الفدا ای آفـتاب روشـن شـب هـای عـلـقــمـه سـرو رشـید خوش قـد و بالای علقمه داده سـت مـشـک تـشـنه تـو آب را بهـا ای آبــروی آب، مـسـیــحـای عـقـلـمه وقـتی که چند مـوج عـلـیـل شریـعه را کرده ست خـاک پای تو دریای علـقمه لب تـشـنـۀ زیـارت لبهـات مانـده است آری نـگـفـتـه ای بـه تـمـنّــای عـلـقـمه امروز دسـت های تو افـتـاد روی خـاک تا پا بـگـیـرد از دل صحـرای علـقـمه با وعـده های مـادرت آسـوده خـاطـریم چـشـم امـیـد مـاست به فـردای علـقمه این عطریاس حضرت زهراست می وزد از سـمـت کـربلای تو، سـقـای علقمه شب های جـمعه نـالـۀ محـزون مـادری مـی آیـد از حــوالـی دریــای عـلـقـمـه ام الـبـنـین و فـاطـمه بــا قامـتی کـمـان این جا نشسته اند و شده آب روضه خوان فـرصت نـداد تا که لـبـی تر کـند گـلـو دارد به دست، ماه حرم، مشک آرزو می آیـد از کـنـار شـریعـــه شهـاب وار بسـته ست راه را به حـرم لشکـر عدو طـوفـان تـیـر مـی وزد از بیـن نخـل ها حـالا شـنـیدنی شده بـا مشک گـفـتگو: «بسته ست جان طفل صغیری به جان تو تو مـشک آب نه که تـویی جـام آبـرو ای مشک جان من به فدای سر حسین امـا تـو آب را بــرسـان تا خـیــام او» اما شکست ساغر وساقی زدست رفت جاری ست خون زباده چشمش سبوسبو با مشک پاره پاره به سوی حرم نرفت تـا بـا امـام خـود نـشـود بـاز رو بـرو تـنـهـا پـنـاه اهل حـرم بـر نگشته است می بارد از نگـاه سکـیـنه: عــمو عمو در خیمه اوج بی کسی احساس می شود خورشـید نـیـزه ها سر عبــاس می شود
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
ای چـشمـۀ مـحـبت عـالـم وجـود تـو باران كـرامتی ست به امـواج جود تو دنـیا بهـشتی است ز شرح معـطـرت هر جا كه بو كـنیم رسد بوی عـود تو دریـا نمـایـشی سـت ز اوج فـضائـلت پیچـیده موج موج در عـالم سرود تو سـقـا اگـر نـیـامده بــودی صـفا نـبود دریـا نـداشت جـلـوهگـری با نبـود تو پـیـشانی سـپـیـدۀ تو پــیـنه بـسـته بود از بـس زیـاد بـوده شـكـوه سـجـود تو با هر قنوت جلوه به هر آسمان دهی تو عبد صالحی كه خدا را نشان دهی هركس كه دید روی تورا چشم برنداشت این خانواده مثل تو دیگر قمر نداشت تا عرش سر كـشیـدهای ای قُـلـۀ ادب گرچه زمین ز اوج شكوهت خبرنداشت بر شانۀ تو پرچم باب الحـوائجی ست هرگز كسی زروی تو این نام برنداشت تكرارجنگهای تو صفین دیگری ست این جنگها به جز تو دلیر دگر نداشت پـرتـاب نــیـزۀ تـو نـظـیـری نـداشـته این عـلـقـمه به جز تو امیری نداشته دست خدا تو را به بلنـدا كشیده است رعـناتـرین صنوبر باغ آفـریـده است یك قطره بود و جلوۀ دریا شدن گرفت آبی كه از دهانۀ مشكت چـكـیده است بیهـوده نیست گریـۀ صبح طلـوع تو گرآفتاب غنچه ز دست تو چـیده است خیره شده به سمت تو چشمان آسمان حتماً شبـیه روی تو ماهی ندیده است مولا ببـین تو شـوق طواف فـرات را دیگرچه عاشقانه به كعبه رسیده است هر روزوشب به گرد مزارت طواف اوست پائیـن پای مرقـد تو اعـتـكـاف اوسـت دریا نـشـسته زیر قـدمهای مشـك آب باموج، بوسهها زده بر پای مشك آب زخمت كه خنده میزند او گریه میكند خونابه میچـكد ز سراپای مشـك آب بر شانههای خستهات اكنون نشسته است چندین نگاه غرق عطش جای مشك آب از چـشمهای پارۀ مشكت امید ریخت تا تیر گـشت محـو تماشای مشـك آب لب تشنه روی خاك اگر مانده غم مخور بـانـوی آب هـا شـده سـقـای مشك آب ای كاش دست های شما بر زمین نبود آقــا چـقـدر خوب شد اُمالـبـنـین نـبود گویا كه چشم علقمه درخواب مانده بود سقای دشت تب زده بی آب مانده بود دریا كه از نوازش دست تو آب خورد در اوج تشنگیِ تو سیـراب مانـده بود گهوارهای زدست عطش تاب میگرفت چشم انتظار آب چه بی تاب مانده بود باران تیر بود تـو را دوره کرده بود دریـا میان حـلـقـۀ مـرداب مـانـده بود آن جا که می گریست کنار تو آفـتـاب زخمی عمیق بر سر مهتاب مانده بود با یـاد قـبـر کوچکت ای آیــۀ رشـیـد آهی بلند بر لب هر سـرو قـد کـشـید
: امتیاز
|
شهادت حضرت عباس علیه السلام
علت رحــلت اربـاب کهنسـال اینجاست پی گودال مگردیـد کــه گودال اینجاست علقمه منطق تاریـخ بــه هـم می ریــزد روضۀ خنجر و گودال ازامسال اینجاست کودکان در پی همبازی خود می گردند برسانیـــد خبر ســـاقی اطفــال اینجاست ضربه برفرق عمومنشاء تاریخ عزاست اولین مرحله ی غارت خلخـال اینجاست بعد عباس، حـرم امنیـــتش کامل نیست موسم ریختـــن کعبه ی آمـــال اینجاست گرچه افتاده ای از اسب، برادر برخیز فاطمه مادرمان خسته و بی حال اینجاست
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت عباس علیه السلام
بر سر نعـش گـل اُمِّ بنـیـن غـوغـا شد همـه گـفـتند:حــسین بن عـلی تـنـهـا شد تا که حیرت زده دردشت دو دستت دیدم گفـتـم از یوسف من یک اثری پیدا شد صوت ادرکـنی تو گم شده در هلهله ها این چه شوریست که درلشگریان برپا شد تا که دیـدم بدنت را، کمرم درد گرفت خیز از جا و ببـین پشت حسینت تا شد از بلندای قدت جای دو لب باقی نیست این همه تـیـر کجـای بـدن تو جــا شد؟ باچه بغضی زده این ضربه، خدا میداند که ز فـرق سـر تـو تا بـه ابـرو وا شد صـورت تو اثـر از چـادر خـاکی دارد گـوئـیـا سـجـده تـو بـر قـدم زهــرا شد گوئیا لشگـری از پـیکـر تو رد شده اند زیـر پـا خـطـبـه تـرویـه تو امـضا شد بین یک دشت تنت ریخته صاحب علمم صحنه قـتـلـگـهت علـقـمه نه، دریا شد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
از کار عشـــق این گـره بـستـه وا نشد باب الحـوائـج هـمـه حاجـت روا نـشد بـسـتـنـد راهـهای حـرم را به روی او می خواست تا حرم ببـرد آب را نشد دسـتان او جـــدا شده از پیـکـرش ولی یک لحظه مشک ازکف سقا رها نشد نـاگاه مـشـک آب اباالـفـضـل را زدنـد یـعــنی فـرات قـسـمـت آل عـبا نـشـد با مشک پاره پاره به سوی حرم نرفت راضی به دل شکـسـتگـی بچه ها نشد ضرب عمود تا دل ابروش را شکافت فـرق کـسی شـبـیـه سـر او دوتـا نشد با صـورت آفتاب حرم، بر زمین فـتاد آن بـازوی قـلـم شـده مشکل گشا نشد شکر خـدا که پـیکر او در شریعه ماند پـامـال نـعـل تـازه غـروب بـلا نـشـد دیگر نصیب اهل حرم خسته حالی است بزم شراب... جـــای علمدار خالی است
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
رخصـت بـده از داغ شـقـایـق بنـویسـم از بـغــض گـلــوگـیـر دقـایـق بـنـویـسـم می خواهم از آن سـاقی عاشق بنـویسم نم نـم به خـروش آیم و هـق هـق بنویسم دل خون شد و از معرکه دلدار نیامد " ای اهل حرم میر و علمدار نیامد" درهر قدمت هر نفست جلـوۀ ذات است وصــف تو فراتر ز شعور کلمـات است درحسرت لب های تولبهای فرات است عالم همه از این همه ایثار تو مات است از علقمـــه با دیــدۀ خــونــبـار نیــامــد " ای اهل حرم میر و علــمــدار نیامد" سقا تـــویی و اهــل حرم چشـم به راهت دل ها همـــه مست رجـز گاه به گاهت هرچند تو بودی وعطش بود و جراحت دلـــواپس طفـــلان حــرم بـــود نگـاهت سقای ادب جــــلوۀ ایـــثار نیـــامــد " ای اهل حرم میر و علمدار نیامد " افتاد نگاه تــو به مهتـــاب دلـش ریخت وقتی به دل آب زدی آب دلـش ریخـــت فرق تو شکوفا شد وارباب دلش ریخت ازسجدۀ خونیـن تو محراب دلش ریخــت صد حیف که آن یار وفـــادار نیامد " ای اهل حرم میر و علمدار نیامد" انگار که در علقـــمه غوغا شده آری خونبارتریـــن واقـــعه بر پــا شــده آری در بزم جنـــون نوبـــت سقا شده آری دیـــگر پســـر فاطمـه تـــنها شـــده آری این قافله را قـــافله ســــالار نــیامد " ای اهل حرم میر و علمدار نیامد " ای علقمه از عطر تـــو لبــریز برادر ای قصه دست تــو غم انــــگیز بـــرادر بعد ازتو بهارم شــده پاییــــز بــرادر بـرخیـــز حسیـــن آمده برخـــیز بـــرادر عبــاس تریـــن حـــیدرکرار نیامد "ای اهل حرم میر و علمدار نیامد "
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
ای تک سوار یک دله روحی لک الفداء پـشـت و پـنـاه قـافـله روحی لک الـفداء لحـظـه به لحـظه سیرۀ ناب حـسینی ات بر عشق و عقل تکمله روحی لک الفداء گرد لـب تـو کوثـر و تـسنـیم و سلسبیل گرم طواف و هروله روحی لک الفداء حالا بـبـیـن مـیـان حـرم از تب عـطش برپاست شور و ولوله روحی لک الفداء بـا مشـک تـشـنـه اذن سـقایت گرفته ای خون گشته قلب حوصله روحی لک الفداء حس کـرد دست تـو خنکای شـریعه را اشک تو کرد از او گله روحی لک الفداء سیراب گشت مشک تو و پر کـشیده ای سمت خـیام صد دلـه روحی لـک الفداء حـالا سـپاه روبـرویت صـف کـشیده اند سخت است طیّ مرحله روحی لک الفداء با نـیزه و عمود و سه شعبـه رسانده اند خود را به این مقـاتله روحی لک الفداء ناگـاه از یـسار و یمـیـن قُـطّعـت یـداک برخاست بانگ هلهله روحی لک الفداء رفـتـند تا که رخت اسارت بـه تن کـنند بـعد از تـو اهل قـافله روحی لک الفداء میدوخت چشم حسرت خود را به چشم تو دستـی میـان سلـسـله روحی لک الفداء این قـبر کـوچک تو و آن قـامت رشید! سخت است این معادله روحی لک الفداء
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
بـوی بهـشت آید از تـربت با صفـای تو عرض سلام میکند، کعبه به کربلای تو در قطرات خون تو گریۀ بی صدای من در نی اسـتـخـوان من نالـۀ نـیـنوای تـو آه بدم، که دم بدم نـاله بـر آرم از جگـر اشک بده، که روزوشب گریه کنم برای تو زخم تن تومیزند خنده به تیر و نیزه ها نیزه و تیر می کند گریه به زخم های تو ای به گلوی فاطمه، بغض غمت گره شده با چه گنه بریده شد دست گره گشای تو بر لب ماست ذکر تو، در تن ماست زخم تو درسر ماست شور تو،در دل ماست جای تو آب شراره میشود، یـاد گلوی تشنهات بحر ز شدت عطش، سر شکند به پای تو دخت علی که کوفه شد، کرب وبلا زخطبهاش گوش شده که بشنود از سرنی، صدای تو کوه به سنگ سر زده، سنگ به گریه آمده کزچه خضاب شد به خون،صورت دلربای تو
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
تـو از عـشـیـره نوری ز ایـل مهـتـابی که هر کجا بروی خـاضعانه می تابی لـجـام وحـشی امـواج رام دسـت تـوأند تو از طـوایـف پـیـغـمبـران گـردابـی بدون اذن تو خاک، آب هم نخواهد خورد تو پـیـر مـعـنـوی بـاد و خاکی و آبی به علقـمه که تو با بـال پَـرزدی گـفـتـم تو از قـبـیـلـۀ تـصـویرهـای بـی قـابی حسین روی تو خم شد به سجده و افتاد از آن زمان همه گفتند مُهر محـرابی
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام ( امان نامه )
ای حـرمـت قـبــلـۀ حـاجــات مـا یـاد تـو تـســبـیح و مـنـاجات مـا تــاج شــهــیــدان هـمـه عـالـمـی دست عـلـی، مـاه بنـی هـاشـمی هـم قــدم قــافــلـه ســالار عـشـق سـاقـی عشـاق و علمـدار عشـق سـرور و ســالار سـپـاه حـسـیـن داده سر و دست بـه راه حـسیـن عــمّ امــــام و اخ و ابـــن امـــام حـضـرت عـبـاس عـلـیـه الـسلام ای عــلـم کـفـر نگــون سـاخـتــه پــرچــم اســلام بــر افـراخـتـــه مکتب تو مکتب عشق و وفاست درس الفبای تو صدق و صفاست شـمع شـده، آب شـــده، سـوخـتـه روح ادب را، ادب آمـوخـتــــــه آب فـرات از ادب تـوسـت مـات موج زنـد اشـک به چشـم فـرات یـاد حـســین و لـب عـطـشـان او و آن لـب خـشـکـیـدۀ طـفـلان او ساقی کوثر پدرت مرتضی است کار تو سـقـایی کـرب و بـلاست هرکه به دردی و غمی شد دچار گوید اگر یک صد و سی و سه بار ای عـلـم افــراشـته در عـالـمیـن اکشف یـا کـاشف کرب الحسیـن از کـرم و لـطـف جـوابـش دهـی تــشــنــه اگـــر آمـده آبـش دهـی چــون نـهــم مــاه محــرم رسـیـد کار بـدانجــا که تو دانـی کـشـید از عـقـب خـیـمـۀ صـدر جـهــان شــاه فــلک جــاه مـلـک آشـیـان شــمـر بـه آواز تــو را زد صـدا گـفـت کـجـائــیـــد بــنـو اخــتـنـا تــا بـــرهــانــنــد زهـنـگـامـه ات داد نـشــان خـط امــان نــامـه ات رنـگ پــریــد از رخ زیـبـای تو لـرزه بــیـفـتــاد بـر اعـضای تو من به امان بـاشـم و جـان جـهان از دم شمـشـیر و سنان بی امان؟ دست تو نگـرفت امـان نــامـه را تـا که شـد از پیـکـر پـاکـت جـدا مزد تو زین سوخـتن و سـاخـتـن دست سپـر کـردن و سر باخـتن دست تـو شد دسـتــه شـه لافـتـی خـط تــو شــد خـط امـــان خــدا ای بـه فـدای سـر و جـان و تنت ویـــن ادب آمـدن و رفـــتــنـــت مدح تو این بس که شه ملک و جان شــاه شــهــیــدان و امــام زمـان گـفـت بـه تــو گـوهــر والا نـژاد جــان بــرادر بـه فــدای تـو بـاد شـه چـو بـه قــربـان بـرادر رود کیست" ریاضی" که فدایت شود
: امتیاز
|